از دیرباز بخاطر وجود مسائلی در بین مردم این سوال وجود داشت که آیا انبیاء دارای مقام عصمت هستند یا خیر؟! برای یافتن جواب سوال، زانوی ادب پای درس وجود مبارک امام رضا علیه السلام می زنیم و یاد می گیریم.
متن سوال:
على بن محمد بن جهم به امام رضا علیه السلام عرض كرد يا ابن رسول اللَّه شما معتقد به عصمت انبيائيد؟! حضرت فرمود آرى.
وی گفت نظر مبارک شما در مورد اینکه خداى عز و جل فرمود «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى»(طه، 121) آدم نافرمانى كرد و گمراه شد؛ و همچنین گفته خدا «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْه»(انبياء، 87) ذو النون (حضرت یونس) خشمناك شد و گمان كرد كه ما بر او توانا نيستم؛ و همچنین گفته خداوند متعال در باره يوسف که فرمود «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها» (یوسف، 24) آن زن به وى همت گماشت و يوسف هم بدو همت گماشت؛ و همچنین گفته خداوند در باره داود «وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاه»(ص 25) داود گمان كرد كه ما او را آزموديم؛ و گفتار خداوند در باره پيغمبرش حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم «وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاه»(احزاب 37) در دل خود نهان كنى آنچه را خدايش عيان كند و از مردم ميترسى و خدا سزاوارتر است كه از او بترسى، چیست؟!
امام رضا علیه السلام در پاسخ فرمود واى بر تو اى على. از خدا بپرهيز و پيغمبران خدا را به هرزگى نسبت مده و كتاب خداى عز و جل را به رأى خود تفسیر و تاویل مكن. خداى عز و جل فرموده «وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم» (آل عمران، 7) نمي دانند تاويلش را جز خدا و راسخان در دانش اما اينكه خدا فرموده آدم عصيان پروردگارش نمود و گمراه شد.
حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام
خداى عز و جل آدم را حجت در زمين و خليفه بر بندگانش آفريد او را براى بهشت نيافريد. نافرمانى آدم در بهشت بود نه در زمين براى آنكه مقدرات امر خداى عز و جل كامل گردد. چون به زمين هبوط كرد و حجت و خليفه گرديد معصوم بود بدليل قول خداى عز و جل «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِين»(آل عمران، 33) به راستى خدا برگزيد آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر همه جهانيان.
حضرت یونس علی نبینا و آله و علیه السلام
و اما گفتار خداى عز و جل ذو النون خشمناك شد و گمان كرد كه بر او قادر نيستيم مقصود اينست كه ما روزى را بر او تنگ نمي كنيم مگر نشنيدى قول خداى عز و جل را «وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَه» (فجر، 16) و اما چون خدايش آزمايد تنك گيرد بر او روزيش را و اگر گمان كرده بود كه خدا بر او توانا نيست كافر شده بود.
حضرت یوسف علی نبینا و آله و علیه السلام
و اما گفتار خداى عز و جل در باره يوسف مقصود اينست كه زليخا قصد معصيت كرد و يوسف قصد قتل او كرد در صورتى كه مجبورش كند از خشمى كه بر او گرفت خدا كشتن او را از وى گردانيد و هم هرزگى را چنانچه فرموده «كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ» يَعْنِي الْقَتْلَ «وَ الْفَحْشاءَ» يَعْنِي الزِّنَا (یوسف، 24) این چنین از او سوء یعنی قتل و فحشا یعنی را از او دور کردیم.
حضرت داود علی نبینا و آله و علیه السلام
در ادامه حضرت فرمود راجع به داود هم کیشان شما چه مي گويند؟ على بن جهم گفت مي گويند داود در محرابش نماز مي خواند كه شيطان به صورت زيباترين پرنده اى در نظرش مجسم شد و نمازش را بريد و خواست آن را بگيرد. پرنده به حياط پريد و داود دنبال او رفت. پرنده به بام پريد و داود دنبالش بالاى بام رفت. پرنده در خانه اوريا پسر حنان پريد. داود دنبالش به آن خانه سر كشيد و زن اوريا مشغول غسل كردن بود و داود او را ديد و عاشقش شد. داود اوريا را به جبهه جنگ فرستاده بود. داود به فرمانده جبهه نوشت كه اوريا را به ميدان بفرست. اوريا به ميدان رفت و بر مشركان پيروز شد و بر داود ناگوار آمد. دوباره نوشت كه او را جلو تابوت به جنگ بفرست و وقتی در این راه کشته شد، داود زنش را تزويج كرد.
حضرت رضا علیه السلام دست بپيشانى زد و فرمود «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» شما به يكى از پيغمبران خدا را نسبت داديد كه به نمازش بی اعتنائى كرد و دنبال پرنده اى رفت و دل به هرزگى داد و وسيله كشتن بي گناهى را فراهم كرد،.
عرض كرد يا ابن رسول اللَّه خطاى او چه بود؟ فرمود واى بر تو داود گمان برد كه خدا خلقى داناتر از او نيافريده. خدا دو فرشته فرستاد تا از ديوار محرابش بالا آمدند «»و گفتند «خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ. إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي الْخِطاب» (ص، 22 و 23) ما دو طرفيم كه يكى بر ديگرى ستم كرده بحق ميان ما حكم كن و خلاف مگو و ما را به راه حق راهنمائى كن براستى اين برادر من نود و نه ميش دارد و من يك ميش دارم و مي گويد آن يكى را هم من بده. بمن درشت مي گويد.
داود بر مدعى عليه شتاب كرد «قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِه» (ص، 24) و گفت بتو ستم كرده كه يك ميش تو را هم خواسته است و از مدعى شاهد نخواست و بطرف او هم نگفت كه در جوابش چه گوئى؟ اين بود خطاى او در حكمش نه آنكه شما مي گوئيد. مگر نمي شنوى كه خداى عز و جل مي فرمايد «يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَق»(ص، 27) اى داود براستى ما تو را در زمين خليفه كرديم ميان مردم درست حكم كن تا آخر آيه.
علی بن جهم گفت يا ابن رسول اللَّه پس داستان او با اوريا چه بود؟ حضرت رضا فرمود در ايام داود چون شوهر زنى مي مرد يا كشته مي شد ديگر ازدواج نمي كرد و اول كسى كه خدا برايش مباح كرد پس از قتل شوهر زنى پا او تزويج كند داود بود و اين امر بر اوريا سخت و ناگوار آمد.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم
و اما راجع به محمد صلی الله علیه و آله و سلم پيغمبر او گفته خداى عز و جل در دل پنهان كنى آنچه را خدا آشكار مي سازد و از مردم مي ترسى و بايست از خدا بترسى موضوع اينست كه خداى عز و جل به پيغمبر خود نام زنان او را در دنيا و آخرت اعلام كرد و فرمود آنان همه ام المؤمنين باشند و يكى از آنها را زينب دختر جحش نام برد كه آن روز زن زيد بن حارثه بود. پيغمبر نام او را در دل خود پنهان كرد و به او نگفت مبادا منافقين طعن زنند كه زن ديگرى را در زنهاى خود نام مي برد و ام المؤمنين مي شمرد و از بدگوئى منافقين بيم كرد. خدا فرمود بايست از خدا بيم كنى در دل خود و خداى عز و جل متصدى تزويج احدى از خلق خود نگرديد مگر تزويج حواء به آدم و زينب به رسول خدا «ص» و فاطمه «ع» بعلى «ع».
على بن جهم گريست و گفت يا ابن رسول اللَّه من توبه كارم بدرگاه خداى عز و جل از آنكه بگويم در باره پيغمبران خدا جز آنكه شما ياد آور شديد.
آدرس: الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 90 تا 93