در نوشته ی قبل در مورد صحیح نبودن اطلاق شاهزاده بر امام زادگان واجب التعظیم و جشن تاج گذاری مطالبی بیان شد. در این بخش به بیان شبهه ای در این زمینه و پاسخ آن خواهیم پرداخت.
شبهه و پاسخ به آن
در این بحث امکان دارد کسی این سؤال را مطرح کند که ما در روایات داریم: «الْعَمَائِمُ تِيجَانُ الْعَرَبِ[1]. عمامه تاج عرب است.» پس اطلاق تاجگذاری صحیح است و مشکلی وجود ندارد.
ما در جواب چندین نکته را میتوانیم ارائه دهیم:
الف- در کتاب المجازات النبویه در مورد این روایت چنین واردشده « و أمّا- قوله عليه الصلاة و السلام: «وَ الْعَمَائِمُ تِيجَانُ الْعَرَبِ» فإنمّا أراد أنّ بهاء العرب يكون بعمائمها، كما يكون بهاء ملوك العجم بتيجانها[2]؛ اما اینکه رسول گرامی اسلام (صلیالله علیه واله وسلم) فرمودند عمامه تاج عرب است به این معناست که ایشان اراده کردند که هیبت اعراب به عمامه آنهاست مثلاینکه هیبت و شخصیت پادشاهان و ملوک غیر عرب به تاج آنهاست.» پس این کلام تشبیهی است که عمامه عرب به تاج پادشاهان و ملوک تشبیه شده است و تشبیه از جهاتی مُقَرِّب و از جهاتی مُبَعِّد است.
ب- در لغت تیجان جمع تاج است. در این مورد ابن اثیر در کتاب النهایه فی غریب الحدیث و الاثر چنین میگوید: « هو ما يصاغ للملوك من الذهب و الجوهر[3]. تیجان آن چیزی که برای ملوک از طلا و جواهر میسازند.» مانند همین تعبیرات در کتب غریب الحدیث و لغت نیز واردشده که به جهت اختصار از ذکر آنها خودداری میکنیم[4]. پس اطلاق تاج در لغت همان چیزی است که در مورد پادشاهان و ملوک به کار میرفته و اگر قرار باشد لغت تاج در عمامه یا بالعکس استفاده شود باید بهصورت مجاز باشد چنانچه در بند «الف» نیز به این مطلب اشاره کردیم.
ج- در سند این روایت «سکونی» واقعشده است. در وثاقت یا عدم وثاقت سکونی اختلاف شدیدی وجود دارد پس این روایت مورد عمل همه علما واقع نخواهد شد[5]. برای نمونه میتوان به نظر علامه مجلسی در کتاب مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول اشاره کرد که ایشان روایت را بنا بر قول مشهور ضعیف میدانند[6].
د- با رجوع به عرف میبینیم اطلاق عنوان تاج و تاجگذاری در عرف مردم، رجوع به پادشاهان و ملوک دارد و همانطور که در بند «الف» و «ب» نیز ذکر کردیم لغت شناسان بر همین معنا تأکید داشته و آن را تائید کردهاند.
در این روزهای عزیز مناسب است نسبت به تذکر این امر به دیگران عزم جدی به خرج داده و نگذاریم برخی افراد خواسته یا ناخواسته شأن رفیع ائمه معصومین علیهمالسلام تنزیل داده و رویکرد آنها با این ذوات مقدس مانند پادشاهان و ملوک باشد.
پانویس:
[1] الكافي (ط – الإسلامية)، كلينى، محمد بن يعقوب 329 ق، دار الكتب الإسلامية تهران، سال چاپ: 1407 ق، نوبت چاپ: چهارم، ج6، ص: 461.
[2] المجازات النبوية، شريف الرضي، محمد بن حسين 406 ق، ناشر: دار الحديث قم 1422 ق / 1380 ش، نوبت چاپ: اول، ص: 193.
[3] النهاية في غريب الحديث و الأثر، ابن اثير جزري، مبارك بن محمد 606 ق، ناشر: موسسه مطبوعاتي اسماعيليان قم، سال چاپ: 1367 ش، نوبت چاپ: چهارم، ج1، ص: 199.
[4] برای نمونه ر.ک: لسان العرب، ابن منظور، محمد بن مكرم711 ق، ناشر: دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع- دار صادر-بیروت، سال چاپ: 1414 ق، نوبت چاپ: سوم، ج2، ص: 219 و المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، فيومى، أحمد بن محمد 770 ق، ناشر: موسسه دار الهجرة قم، 1414 ق، نوبت چاپ: دوم، ج2، ص: 78 و مجمع البحرين، طريحي، فخر الدين بن محمد 1087 ق، ناشر: مرتضوى تهران، سال چاپ: 1375 ش، نوبت چاپ: سوم، ج2، ص: 282.
[5] برای مطالعه در مورد ایشان ر.ک به مقاله بازشناسی یک راوی: «إسماعیل بن أبیزیاد سکونی»، انتشار یافته در فصلنامۀ علمی پژوهشی «علوم حدیث»، سال دوازدهم، شما 1 (پیاپی 43)، بهار 1386ش، صص 150-180.
[6] مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى1110 ق، ناشر: دار الكتب الإسلامية تهران، سال چاپ: 1404 ق، نوبت چاپ: دوم، ج22، ص: 343.