شیخ صدوق

مقدمه
ادیان، مذاهب، تفکرها و عقیده های مختلف با بزرگان و دانشمندان خود شناخته می شوند. دین اسلام و خصوصا شیعیان بزرگانی نام آور در زمینه های مختلف علمی به جهان معرفی کرده اند که خدماتشان با گذشت سالیان دراز هرگز به فراموشی سپرده نخواهد شد. در این بین علمای شیعه دارای خصوصيات منحصر به فردی هستند که از سایر دانشمندان به راحتی قابل تمییز هستند. تعدد تالیفات در عین انحصار توسط حکام سیاسی زمانه یکی از بارزترین خصوصیات این افراد می باشد.
یکی از این دانشمندان بزرگ ابوجعفر محمد بن علي بن بابْوِيه معروف به شيخ صدوق است. ایشان در حدود سال 306 ق در خاندان اهل علم و فقاهت و با بشارت حضرت صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف در شهر مقدس قم به دنيا آمدند. محمد در سنين كودكي فراگيري دانش ديني را آغاز كرد و در محضر پدر و ديگر استادان رشد يافت. وي پس از آنكه به مرتبه بالايي در علم رسيد، براي درك محضر اساتيد بزرگ و حديث شناسان آن دوران، سفرهاي علمي خود را آغاز كرد و از بيش از 200 تن از دانشمندان بزرگ عصر بهره برد. پس از سفر به بغداد، شهرت علمي او آن چنان دانشمندان آن ديار را تحت تاثير قرار داده بود كه تمام آنها را مجذوب خود كرد و از شعاع وجودي خود بهره مند ساخت. در حلقه درسي اين فقيه سترگ، عالمان نامداري پرورش يافتند كه شيخ مفيد، حسن بن محمد قمي، علم الهدي سيد مرتضي، هارون بن موسي تلعكبري و حسين بن عبيداللَّه غضائري از آن جمله اند. همچنين كتاب عظيم من لايحضر الفقيه در 4 جلد به عنوان يكي از اركان كتب اربعه شيعه، شامل شش هزار حديث و بر اساس موضوعات مختلف فقهي و نيز كتاب مدينه العلم در 10 جلد كه مفقود شده، امالي، خِصال، عيون اخبار الرّضا عليه السلام و عِلَلُ الشرايع از جمله سيصد كتاب ارزشمند اين عالم كم نظير شيعه مي باشند. شيخ صدوق در اواخر عمر به درخواست شيعيان شهر ري، ساكن آن شهر شد تا اينكه در سال 381 ق در 75 سالگي درگذشت و در مكاني كه به نام او مشهور است به خاك سپرده شد.

 

جریان ولادت شیخ صدوق از زبان خودش
همانطور که گذشت بشارت تولد شیخ صدوق توسط امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف به پدر ایشان داده شد. در این قسمت به نقل جریان تولد از زبان شیخ صدوق در یکی کتبش می پردازیم. ايشان در کتاب شریف کمال الدین و تمام النعمه حدیثی در مورد کیفیت تولد خودش به این مضمون نقل می کند.
حدثنا ابو جعفر محمّد بن علي الاسود (رضي الله عنه) قال: سألني عليّ بنُ الحسين بن موسي بن بابويه (رضي الله عنه) بعد موتِ محمّد بن عثمان العمريّ (رضي الله عنه) ان اسألَ ابا القاسم الروحيّ، ان يسأل مولانا صاحب الزمان (عليه السّلام) ان يدعُوَ الله عزوجَل ان يرزَقَهُ وَلداً ذكراً .قال: فَسَألتُهُ، فأنهي ذالك، ثُمّ اخبَرني بعد ذالكَ بثلاثه ايّامٍ انّه قَد دعا لعلي بن الحسين، و انّه سَيوُلَدُ له ولدٌ مبارك يَنفعُ [الله] به، بعدَهُ اولادٌ .
ابوجعفر، محمّد بن علي اسودي گويد: علي بن حسين بن موسي بن بابويه پس از درگذشت محمّد بن عثمان عمري (رضي الله عنه) از من تقاضا كرد تا به اباالقاسم روحي بگویم كه ايشان از حضرت صاحب زمان علیه السلام بخواهند تا خداوند عزّوجّل پسري به ايشان روزي فرمايد. مي گويد: از او درخواست كردم و او نيز آن درخواست را به حضرت رساند. بعد از سه روز، به من خبر داد كه حضرت، براي علي بن حسين دعا فرموده است و به زودي فرزندي مبارك براي ايشان متوّلد خواهد شد كه خداوند به سبب او، نفع وفايده مي رساند. و بعد از او نيز اولاد ديگري براي او متولد خواهد شد.
شيخ صدوق، در ادامه چنین می گوید: كان أبو جعفر محمد بن علي الأسود رضي الله عنه كثيرا ما يقول لي إذا رآني أختلف إلى مجلس شيخنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه و أرغب في كتب العلم و حفظه ليس بعجب أن تكون لك هذه الرغبة في العلم و أنت ولدت بدعاء الإمام ع ‏.
ابوجعفر محمّد بن علي اسود، بسياري از اوقات، مرا مي ديد كه به درس شيخ مان محمّد به حسن بن احمد بن وليد (رضي الله عنه) مي رفتم و اشتياق فراواني به كتاب هاي علمي و حفظ آن داشتم. به من مي گفت: اين رغبت و اشتياق وافر در تحصيل علم، از تو عجيب نيست، به جهت اين كه تو به دعاي امام متولد شده اي!
شيخ طوسي، اين ماجرا را با نقلي متفاوت چنین نقل می کند:
أَنَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ كَانَتْ تَحْتَهُ بِنْتُ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ فَلَمْ يُرْزَقْ مِنْهَا وَلَداً فَكَتَبَ إِلَى الشَّيْخِ أَبِي الْقَاسِمِ الْحُسَيْنِ بْنِ رَوْحٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنْ يَسْأَلَ الْحَضْرَةَ أَنْ يَدْعُوَ اللَّهَ أَنْ يَرْزُقَهُ أَوْلَاداً فُقَهَاءَ. فَجَاءَ الْجَوَابُ إِنَّكَ لَا تُرْزَقُ مِنْ هَذِهِ وَ سَتَمْلِكُ جَارِيَةً دَيْلَمِيَّةً وَ تُرْزَقُ مِنْهَا وَلَدَيْنِ فَقِيهَيْنِ .
علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي همسري داشت كه دخترِ عمويش بود. خداوند از اين همسر، به ايشان فرزندي نداد. لذا نامه اي به شيخ ابوالقاسم، حسين بن روح (رضي الله عنه) نوشت كه از حضرت تقاضا كند تا دعايي بكنند و از خداوند بخواهند فرزنداني فقيه به او عطا كند.بعد از مدتي، جواب حضرت رسيد: همانا، از اين (همسرت) بچه دار نخواهي شد. به زودي، تو صاحب كنيزي ديلمي مي شوي و از وي صاحب دو فرزند فقيه خواهي شد.
ايشان در ادامه می گوید: لِأَبِي الْحَسَنِ بْنِ بَابَوَيْهِ ثَلَاثَةُ أَوْلَادٍ مُحَمَّدٌ وَ الْحُسَيْنُ فَقِيهَانِ مَاهِرَانِ فِي الْحِفْظِ يَحْفَظَانِ مَا لَا يَحْفَظُ غَيْرُهُمَا مِنْ أَهْلِ قُمَّ وَ لَهُمَا أَخٌ اسْمُهُ الْحَسَنُ وَ هُوَ الْأَوْسَطُ مُشْتَغِلٌ بِالْعِبَادَةِ وَ الزُّهْدِ لَا يَخْتَلِطُ بِالنَّاسِ وَ لَا فِقْهَ لَه‏ كُلَّمَا رَوَى أَبُو جَعْفَرٍ وَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ابْنَا عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ شَيْئاً يَتَعَجَّبُ النَّاسُ مِنْ حِفْظِهِمَا وَ يَقُولُونَ لَهُمَا هَذَا الشَّأْنُ خُصُوصِيَةٌ لَكُمَا بِدَعْوَةِ الْإِمَامِ ع لَكُمَا‏ .
براي ابوالحسن علي بن حسين بابوبه سه پسر متولد شد. محمّد و حسين هر دو فقيهان ماهري در حفظ و ضبط علوم شدند و مطالبي را حفظ مي كردند كه به غير از ايشان، احدي از اهالي قم آن ها را حفظ نمي كردند. پسر سوم، حسن نام داشت كه در عبادت و زهد و پارسائي، معتدل و متوسّط بود…نيز ابن سوره مي گويد: هر وقت ابوجعفر و برادرش ابوعبدالله حديثي نقل مي كردند، مردم از حافظه ي آن دو در نقل حديث متعجّب مي شدند و به اين دو بزرگوار مي گفتند: اين، شأن و خصوصيّتي است كه در اثر دعاي امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) بر شما داده شده است.
در انتها شيخ طوسي در بیانی بسیار جالب می گويد: وَ هَذَا أَمْرٌ مُسْتَفِيضٌ فِي أَهْلِ قُم . اين قضيّه نزد قميّان معروف و مشهور بوده است .

درباره ی عبدالحجت حق جو

مطلب پیشنهادی

آیا ثارالله مثل ابن الله است؟

گاهي بعضي از مسيحيان مي گويند اگر ما مسيح ع را ابن اللَّه مي گوييم درست مانند آن است كه شما به امام حسين ع ثار اللَّه و به امیرالمومنین علیه السلام ابن ثاره (خون خدا و فرزند خون خدا) مي گوييد و يا در پاره اي از روايات به علي ع يد اللَّه اطلاق شده است.

آیا یاران امام حسین علیه السلام در شب عاشورا فرار کردند؟

در برخی کتب تاریخی وارد شده که سكينه بنت الحسين مى گويد در ميان خيمه نشسته بودم ، پدرم در ضمن اينكه از شهادت خود سخن مى گفت ، به يارانش نيز اعلام نمود كه هركس علاقه به شهادت ندارد از تاريكى شب استفاده نموده و به شهر و ديار خويش برگردد و هنوز گفتار امام به پايان نرسيده بود كه ياران آن حضرت ده تا ده تا و بيست تا بيست تا متفرق گرديدند و تنها هفتاد و اندى از آنان باقى ماندند...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *