مقدمه
در اعصار مختلف وجود عالمان دینی بخاطر درگیری مردم با مسائل فقهی و احکام مبتلابه در زمینه های فقهی کاملا مشهود بوده و بی نیازی از آنها کلامی کاملا گزاف و نابجاست. بحث تخصصی شدن علومِ عالمان دینی و حوزه های علمیه یکی از دغدغه های همیشگی بزرگان و علما از گذشته تاکنون بوده است. از شیخ بهایی نقل است که ایشان فرمودند غلبت کل ذی فنون و غلبت من کل ذی فن. وقتی در مقابل کسی که با فنون مختلف آشنا بود قرار گرفتم پیروز شدم ولی وقتی با کسی در یک فن خاص متخصص بود مناظره کردم شکست خوردم. در همین باره رهبر انقلاب حضرت آیت الله العظمی خامنه ای مدظله می فرمایند: حوز ها باید حرکت به سمت تخصصی شدن را جدی بگیرند و در فقه و اصول و بخش های مختلف فقهی و دیگر علوم اسلامی تخصص و درجات تخصصی به اجرا گذاشته شود.
در جهان امروز که عصر ارتباطات است، تسلط بر تمامی فنون به صورت تخصصی محال و با نگاهی خوشبینانه بسیار مشکل است. اگر ما تخصصی شدن حوزه را در اینجا مطرح می کنیم منظور این است که آیا در حوزه های علمیه به رشته هایی غیر از فقه هم باید پرداخته شود یا خیر؟! آیا باید فقه را جزء علوم مضاف به شمار بیاوریم یا خیر؟!
همانطور که می
داینم علم سلاحی دو لبه است و هر کس که بتواند به آن دست یابد، پیروز میدان مناظره
و مجادله علمی خواهد شد. در این بین امر یا نهی حضرات معصومین علیهم السلام به بحث
تخصصی شدن علوم برای ما جایگاه مهمی دارد. از سیر تکامل علوم و پیش فرضهایی که از
دین اسلام و خصوصا تشیع داریم می توان به سادگی به این نتیجه رسید که پیشگامان
علوم مختلف ائمه اطهار علیهم السلام بوده اند. به شهادت تاریخ می توان این امر را
به راحتی اثبات کرد ولی چیزی که ما در این مقاله به دنبال اثبات آن هستیم مساله ی
وجود امر مستقیم ایشان به افراد مختلف در مورد فراگیری علوم مختلف می باشد.
توصیه معصومین به اصحاب برای متخصص شدن در علوم مختلف
یکی از مسائلی که در قرن اول هجری و بعد از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله در پی اختلاف مسلمانان در مسائل مختلف از جمله خلافت مطرح شد، مباحث کلامی بود که این بحث ها با داخل شدن متون مختلف غیر اسلامی بسیار گسترده شد و در نهایت بعد از انقلاب صنعتی اروپا و سیل شبهات وارده به ممالک اسلامی و عکس العمل عالمان دینی، سبب بوجود آمدن علم جدیدی به نام کلام جدید شد. روایتی که نقل می کنیم در مورد امر امام صادق علیه السلام در مورد تخصصی شدن علوم اصحاب خاص ایشان و در مورد یادگیری علم کلام است.
عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَوَرَدَ عَلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ إِنِّی رَجُلٌ صَاحِبُ کَلَامٍ وَ فِقْهٍ وَ فَرَائِضَ وَ قَدْ جِئْتُ لِمُنَاظَرَهِ أَصْحَابِکَ. از یونس بن یعقوب نقل است که گفت: روزى نزد امام صادق علیه السّلام بودم که مردى از أهل شام بر آن حضرت وارد شده و گفت: من مردى وارد به کلام و فقه و فرائض مىباشم، خدمت شما براى مناظره با اصحابت رسیدهام.
فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ کَلَامُکَ هَذَا مِنْ کَلَامِ رَسُولِ اللَّهِ ص أَوْ مِنْ عِنْدِکَ؟ فَقَالَ مِنْ کَلَامِ رَسُولِ اللَّهِ بَعْضُهُ وَ مِنْ عِنْدِی بَعْضُهُ. فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ- فَأَنْتَ إِذاً شَرِیکُ رَسُولِ اللَّهِ ص؟ قَالَ لَا. قَالَ فَسَمِعْتَ الْوَحْیَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى؟ قَالَ لَا. قَالَ فَتَجِبُ طَاعَتُکَ کَمَا تَجِبُ طَاعَهُ رَسُولِ اللَّهِ؟ قَالَ لَا. حضرت بدو فرمود: این کلامى که مىگویى ریشه در کلام رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله دارد یا از خودت مىباشد؟ گفت: برخى از سخنان نبوىّ و برخى از جانب خود من است. فرمود: پس تو شریک پیغمبرى؟ گفت: نه، فرمود: از خداى عزّ و جلّ وحى شنیدهاى؟ گفت: نه، فرمود: چنان که اطاعت پیغمبر را واجب مىدانى اطاعت خودت را هم واجب مىدانى؟ گفت: نه.
قَالَ فَالْتَفَتَ إِلَیَّ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ یَا یُونُسُ هَذَا خَصَمَ نَفْسَهُ قَبْلَ أَنْ یَتَکَلَّمَ. ثُمَّ قَالَ یَا یُونُسُ لَوْ کُنْتَ تُحْسِنُ الْکَلَامَ کَلَّمْتَهُ. قَالَ یُونُسُ فَیَا لَهَا مِنْ حَسْرَهٍ. فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ سَمِعْتُکَ تَنْهَى عَنِ الْکَلَامِ وَ تَقُولُ وَیْلٌ لِأَصْحَابِ الْکَلَامِ یَقُولُونَ هَذَا یَنْقَادُ وَ هَذَا لَا یَنْقَادُ وَ هَذَا یَنْسَاقُ وَ هَذَا لَا یَنْسَاقُ وَ هَذَا نَعْقِلُهُ وَ هَذَا لَا نَعْقِلُهُ. فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّمَا قُلْتُ وَیْلٌ لِقَوْمٍ تَرَکُوا قَوْلِی بِالْکَلَامِ وَ ذَهَبُوا إِلَى مَا یُرِیدُونَ. حضرت روى بمن داشته و فرمود: اى یونس، این مرد پیش از آنکه وارد بحث شود خودش را محکوم کرد (زیرا گفته خودش را حجّت دانست بىآنکه دلیلى بر حجّیّتش داشته باشد)، سپس فرمود: اى یونس اگر علم کلام خوب مىدانستى با او سخن مىگفتى، یونس گوید: من گفتم: واى و افسوس! قربانت گردم من شنیدم که شما از علم کلام نهى مىنمودى، و میفرمودى: واى بر أصحاب علم کلام، زیرا مىگویند این درست مىآید و این درست نمىآید، این به نتیجه مىرسد [و آن نمىرسد]، این را مىفهمیم و این را نمىفهمیم!! فرمود: من گفتم: واى بر گروهى که گفتهام را رها کنند و دنبال خواسته خود بروند. سپس بمن فرمود: برو بیرون و هر کس از متکلّمین را دیدى بیاور.
ثُمَّ قَالَ اخْرُجْ إِلَى الْبَابِ فَمَنْ تَرَى مِنَ الْمُتَکَلِّمِینَ فَأَدْخِلْهُ قَالَ فَخَرَجْتُ فَوَجَدْتُ حُمْرَانَ بْنَ أَعْیَنَ وَ کَانَ یُحْسِنُ الْکَلَامَ وَ مُحَمَّدَ بْنَ نُعْمَانَ الْأَحْوَلَ وَ کَانَ مُتَکَلِّماً وَ هِشَامَ بْنَ سَالِمٍ وَ قَیْسَ الْمَاصِرِ وَ کَانَا مُتَکَلِّمَیْنِ وَ کَانَ قَیْسٌ عِنْدِی أَحْسَنَهُمْ کَلَاماً وَ کَانَ قَدْ تَعَلَّمَ الْکَلَامَ مِنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ فَأَدْخَلْتُهُمْ. فَلَمَّا اسْتَقَرَّ بِنَا الْمَجْلِسُ وَ کُنَّا فِی خَیْمَهٍ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی طَرَفِ جَبَلٍ فِی طَرِیقِ الْحَرَمِ وَ ذَلِکَ قَبْلَ الْحَجِّ بِأَیَّامٍ فَأَخْرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ رَأْسَهُ مِنَ الْخَیْمَهِ فَإِذَا هُوَ بِبَعِیرٍ یَخُبُّ قَالَ هِشَامٌ وَ رَبِّ الْکَعْبَهِ. قَالَ وَ کُنَّا ظَنَنَّا أَنَّ هِشَاماً رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ عَقِیلٍ وَ کَانَ شَدِیدَ الْمَحَبَّهِ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ فَإِذَا هِشَامُ بْنُ الْحَکَمِ وَ هُوَ أَوَّلُ مَا اخْتَطَّتْ لِحْیَتُهُ وَ لَیْسَ فِینَا إِلَّا مَنْ هُوَ أَکْبَرُ مِنْهُ سِنّاً. فَوَسَّعَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ قَالَ نَاصِرُنَا بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ یَدِهِ. یونس گوید: من حمران بن اعین و احول و هشام بن سالم را که علم کلام خوب مىدانستند همراه با قیس ماصر که به عقیده من در کلام بهتر از آنان بود و علم کلام را از علىّ بن حسین علیهما السّلام آموخته بود را آوردم، چون همگى در مجلس حاضر شدیم، آن حضرت سر از خیمه بیرون کرد- و آن خیمهاى بود که در کوه کنار حرم براى حضرت مىزدند که چند روز قبل از حجّ آنجا تشریف داشت- چشم حضرت به شترى افتاد که به دو مىآمد، فرمود: قسم به ربّ کعبه که این هشام است!. ما فکر کردیم مقصود حضرت؛ هشام از اولاد عقیل است که او را بسیار دوست مىداشت، که ناگاه هشام بن حکم وارد شد و او در آغاز روئیدن موى رخسار بود و همه ما از او بزرگسالتر بودیم، امام صادق علیه السّلام برایش جا باز کرد و فرمود: هشام با دل و زبان و دستش یاور ماست.
بعد از اتمام مناظره و پیروز شدن هشام بن حکم راوی این چنین نقل می کند که امام فرمودند یَا هِشَامُ لَا تَکَادُ تَقَعُ تَلْوِی رِجْلَیْکَ إِذْ هَمَمْتَ بِالْأَرْضِ طِرْتَ مِثْلُکَ فَلْیُکَلِّمِ النَّاسَ اتَّقِ الزَّلَّهَ وَ الشَّفَاعَهُ مِنْ وَرَائِکَ. اى هشام تو به هر دو پا به زمین نمىخورى (یعنى طورى که جوابى برایت نباشد) تا خواهى بزمین برسى پرواز مىکنى (یعنى بمحض شکست خود را نجات مىدهى)، همچو تویى باید با مردم سخن بگوید، خود را از لغزش نگه دار، شفاعت ما در پى آن- به خواست خداوند- مىآید.
نتیجه گیری
در انتها با
توجه به این روایت باید به چند مطلب به طور خلاصه اشاره کرد: ۱- امام علیه السلام
مورد مراجعه افراد مختلف با علوم مختلف بوده اند چنانچه حوزه های علمیه نیز در این
زمان همین موقعیت را دارند. ۲- بعضی از این افراد به علت های مختلف بدنبال مناظره
با اصحاب امام علیه السلام بوده اند، پس تربیت شاگرد در علوم مختلف برای امام علیه
السلام امری اجتناب بوده است. در این دوره هم مبلغینی که از طرف حوزه های علمیه
برای تبلیغ به نقاط مختلف می روند با همین افراد روبرو هستند پس باید حوزه های
علمیه نسبت به تربیت مبلغینی با معارف مختلف به صورت تخصصی اقدام کند. ۳- ائمه
معصومین علیهم السلام هر فردی برای مناظره انتخاب نمی کردند. امروز نیز باید طلاب
پس از طی مراحل تحصیلی شناسایی و در محل مناسب به کارگیری شوند. ۴- امام علیه
السلام ابتدا به کمک یاران خویش آمده و فرد شامی را به اصطلاح خلع سلاح می کنند
ولی در ادامه به شاگردان خویش دستور می دهند که به مناظره با وی بپردازند. در حوزه
های علمیه نیز باید بزرگان و اساتید در کنار طلاب جوان نسبت به پرورش آنها اهتمام
داشته باشند و در عین حال آنها را از میادین سخت و دشوار دور نگه ندارند. ۵- پیشوایان
دینی در کنار شاگردان مسن خود، به شاگردان کم سن و سال همچون هشام بن حکم میدان
داده و آنها را تشویق می کردند. در حوزه های علمیه هم باید میدان برای فعالیت طلاب
جوان البته با رعایت حدود متعارف باز گذاشته شود و نسبت به تشویق به موقع آنها
اقدام لازم صورت گیرد.